محمد دهداری،
شنبه، ۲۴ بهمن ۱۳۸۸، ۰۵:۲۴ ب.ظ،
۹۵ نظر
٢٢بهمن امسال هم گذشت. و چه زیبا گذشت. قصد بازخوانی آنچه بر خلاف میل و تلاش دشمنان انقلاب در این روز مبارک اتفاق افتاد را ندارم. بلکه می خواهم از کسانی بنویسم که می بایست با چنین وقایعی متأثر و متحول شوند. از آنان که هنوز به اصطلاح اصلاح طلب! مانده اند. البته از آنجا که خود، زمانی کمی تا قسمتی اصلاح طلب بوده ام، خوب می دانم تفکرات بسیاری از آنان به این راحتی ها تغییر نخواهد کرد. در این نوشته می خواهم سعی کنم به زبان منطق، دو کلمه حرف حساب با این دوستان قدیم خود بزنم. البته از نظر بنده باید حساب سران جریان اصلاحات را از پیروان و هواداران آن جدا کرد. همینطور حساب آن دسته سران و هوادارانی که دامنه اصلاحاتشان دامان دین و اعتقادات ملت را هم گرفته از آنان که هنوز خود را متدین و خط امامی می دانند. روی سخن من با این دسته آخر است که به همان دین و آیینی معتقدند که من معتقدم و نه آن گروه التقاطی و منحرف که حرف حساب آنان را نوشته و نویسنده ای دیگر باید.
دوستان هنوز اصلاح طلب و هنوز مسلمان من!
ابتدا عاجزانه از شما می خواهم تا انتهای این نوشتار، با من بمانید. ممکن است به مذاقتان خوش نیاید ولی حوصله کنید؛ شاید و تنها شاید حق با من باشد.
ببینید خواهران و برادران؛ من حرف آخرم را همین اول می زنم؛ از نظر بنده شما اشتباهاً و به غلط در میان اصلاح طلبان بُر خورده اید. اصلا شما نباید دو خردادی می شدید. علتش را نمی دانم. شاید امتحان! شاید عقوبت! شاید هم هوا و هوس! خودتان می توانید دراینباره قضاوت کنید. آنچه بر من مسلم است اینکه شما اگر بواقع، میان خود و خدا هنوز خود را در خط اسلام و امام(ره) می دانید، نمی باید اینجای عرصه باشید که اکنون هستید. البته این بدان معنا نیست که می خواهم از طیف مقابل دفاع کنم! نه! شما نباید اصلاح طلب میشدید، حتی اگر اصولگرا نیز نمیشدید!
برای این سخنان دلیل دارم؛ ولی قبل از اینکه دلیلم را شرح دهم می خواهم ماجرای دگردیسی سیاسی خودم را مختصراً برایتان تعریف کنم.
من هم مانند بسیاری از شما در دوره سازندگی بود که رنگ و بوی اصلاحات به خود گرفتم، هرچند آن روزها هنوز چنین عنوانی بوجود نیامده بود. در واقع ما همه قربانیان تز عدالت فدای توسعه آقای هاشمی هستیم. اکثر ما تحت فشار اقتصادی آن دوران و انتقاداتمان به دولت سازندگی بود که به جریان اصلاحات رو آوردیم!
در خصوص بنده نیز در آن ایام چنین بود و اوضاع به همین منوال بود تا اینکه یک عدد کتاب منطق به دستم رسید. آنچه از علم منطق برایم جالب بود و من را به شدت متحول کرد بخش مغالطاتش بود. بزرگی زیبا می گفت که علاوه بر همه مغالطاتی که شما را در روزنامه های یومیه و سخنرانی های سیاسیون و محاورات کوچه و بازار خواسته یا ناخواسته اغواء می کنند، شما خودتان هم گاهی و شاید هم بیشتر از گاهی، به علت عدم ملکه شدن قواعد درست اندیشیدن، با خود مغالطه می کنید. این اتفاق اول و مهمترین اتفاق بود.
اتفاق دوم در مسیر تحول سیاسی بنده این بود که کم کم روزنامه هایی جدید به سبد مطبوعاتی خریدم اضافه شدند و همینطور کتابهای جدیدی بخصوص در زمینه تاریخ معاصر و جریانشناسی. همینجا ملتمسانه از شما خواهش می کنم؛ به مطبوعات، کتب و رسانه های همسو با خود اکتفا نکنید. اخبار را از دو طرف و بدون ذهنیت قبلی دنبال کنید. این به انصاف و منطق نزدیک تر است. اصولا هر تحلیل سیاسی با دو بالِ قوه استدلال قوی و اخبار و اطلاعات صحیح، موفق به تشخیص سره از ناسره می گردد و لاغیر. ولی این دو موضوع اساسی معمولا مورد غفلت قرار میگیرند.
القصه؛ اندک اندک دیدم بعضی چیزها با هم نمی خوانند! هم در عالم تفکراتم و هم در عالم خارج. خوب من از طرفی چپ بودم و از طرف دیگر از حیث خانواده مذهبی و انقلابیم، ادعای حزب اللهی بودنم می شد. همینطور در عالم خارج، سران جریان سیاسی ای که به آن دلخوش کرده و تعلق خاطر یافته بودم را همینگونه می دانستم و حتی آنها را در خط امامی بودن از بسیاری از بزرگان طیف مقابل، اصیل تر به حساب می آوردم. ولی عملکرد سیاسی و مواضع این به اصطلاح سران در قبال حوادثی که در آن ایام در حال وقوع بود به علاوه آن قواعد منطقی و مغالطاتی که در زمان آموختنشان لذتها برده بودم، اندک اندک کابوس تذبذب و تردید را جایگزین رؤیا های یوتوپیکی که شبها برای آینده ایران می دیدم، کردند. با کمی دقت متوجه شدم آنچه در عوالم من با هم نمی خواند، اعتقادات انقلابی - اسلامیم و جهتگیری سیاسیم هستند.
البته مسلما شما هم، همه آنچه را که من دیده ام دیده اید. ولی با این حال، من برخلاف بسیاری اصول گرایان از اینکه شما در حال حاضر در جبهه مقابل ایستاده اید، متعجب نیستم. چرا که زمانی، خود، مانند شما بوده ام. حتی به نحوی که با خود می گفتم آیا می شود هنوز هم کسانی باشند، بدون غرض و مرض که اصلاح طلب نشده باشند؟! البته امروزه با آن ایام خیلی تفاوت کرده و سیر اتفاقات و حوادث خیلی ها را از خواب غفلت بیدار نموده ولی با این حال من هنوز برای اصلاح طلب ماندن امثال شما دوستان دلیل خوبی سراغ دارم. دلیلی که علت اصلی حضور هر فرد هم جنس من و شما در جبهه اصلاحات است. حال در هر زمانی و به هر مدتی که می خواهد باشد.
آن دلیل مهم و البته ناصواب این است که امثال من و شما قبل از شناختن خوب و بی پیرایه اعتقادات و روشن نمودن جهت گیری های فکری و مبنایی مان به سراغ سیاست رفته ایم و قبل از اینکه خود را در چارچوب شرع مقدس قرار داده و به واقع تسلیم اسلام شویم و ببینیم اسلام از ما چه نوع جهت گیری سیاسی را می طلبد، ابتدا بنا به تشخیص عقل خود - که گرفتار انواع و اقسام خطاها و قصورهاست اگر نگوییم هوسها و تقصیرها - خط مشیی سیاسی را بر گزیده ایم و سپس گشته ایم و دیانتی را که به این سیاست بخورد یافته و آن را به این الصاق نموده ایم. آری؛ این درست که سیاست ما عین دیانت ماست و برعکس ولی آیا دین ما باید به دنبال سیاستمان راه بیافتد و چشم خود را بر هرچه بی دینیست ببندد، یا سیاستمان باید بر مبنای اعتقادات دینیمان باشد؟!
حال من برای شما شواهدی می آورم تا به شما اثبات کنم آن تناقضات ذهنی و عینی که در دین سیاست زده من وجود داشت و دقت در آنها زمانی من را مجبور به تغییر و تحول در نظرات سیاسیم کرد برای شما هم مصداق دارد. شاید که شما هم مثل بنده از مواضع سابقتان برگردید:
اول؛ دین سیاسی و نه سیاست دینی سران جبهه اصلاحات که به صورت ماتریسی در قاعده این جریان هم رسوخ کرده است: به عنوان مثال بنگرید به همین مرحوم آقای منتظری که من و شما در اسلام شناسی به گرد پایش هم نمی رسیم. کسی که حتی برای رسیدن به منویات سیاسی اش، بر خلاف فتوای خود عمل کرد و خون به دل امام(ره) نمود. می دانم که خیلی از شماها ایشان را قبول ندارید. به همین خاطر من آقای صانعی را شاهد می آورم که در حال حاضر غالب شما دوستان، مقلد وی هستید و ایشان هم متأسفانه به سرنوشت مشابهی دچار شده است. ممکن است بگویید آقای صانعی مرجع تقلید است و حتی در زمان شاه هم حرمت مراجع حفظ می شد و از این حرفهایی که من هم زمانی می زدم ... من در جواب این سخن باید بگویم؛ هرچند مرجع در صدور فتوا آزاد است ولی حق ندارد مقابل نصوص آیات و روایات اجتهاد نماید. در این صورت باب بدعت گشوده می شود. به عنوان مثال بنگرید به فتاوای ایشان درباره حلت تبرج زنان، محدود کردن حدود الهی به زمان حضور معصوم، تشکیک در حکم ارتداد، خودکشی خواندن عملیاتهای استشهادی و ارث بردن کافر از مسلمان و ... .* در سیاسی بودن دین ایشان همین بس که خود وی درباب فتاوای عوام پسندش و تلاشی که برای جذب مقلد از این راه نموده صریحاً می گوید: «وقتی میخواهم چیزی از کتاب و سنت در بیاورم توجه میکنم نوعی باشد که سهولت داشته باشد و توده مردم بتوانند بپذیرند». **
این از مراجع اصلاح طلب، بقیه سران جای خود دارند. آن آقای خاتمی که دست دادن با دخترکان نیمه برهنه ایتالیایی را به دلیل مصالح دیپلماتیک جایز می داند و در همین راستا به بوش جنایت کار نامه فدایت شوم می نویسد و در ازای دست کشیدن از تمام آرمانهای امام(ره) و اسلام از او تقاضای خارج شدن از محور شرارت می نماید، آن کابینه درخشان وی که وزیر فرهنگش با آن افتضاحات فرهنگی و ابتذالی که در مملکت به راه انداخت، الان به انگلیس گریخته و از آنجا برنامه های فرهنگی خود را دنبال می کند، آن از کروبی که با ادعاهای بی اساس و با ساده لوحی مفرطش اگر نخواهیم بگوییم با نفاق بیش از اندازه اش، آبروی نظام اسلامی را لگد مال کرد، آن از موسوی که با آن افتضاح و جرزنی بچه گانه اش پس از انتخابات اخیر آبروی خود را برد و منیت و حب جاه وی همه فرصتهای حماسه 22 خرداد را به تهدید بدل کرد، آن از لیدر فکری جبهه اصلاحات عبدالکریم سروش که پس از زیر سؤال بردن عصمت ائمه و رسول اکرم علیهم السلام و مصون از خطا بودن قرآن و ادعای پیامبری و ... فقط مانده وجود خدا را نیز منکر شود، آن از لیدر سیاسیشان خوئنی ها که اخیرا خود اقرار کرده؛ در زمان امام هم ولایت فقیه را قبول نداشته است و آن هم از استراتژیست سیاسی اصلاح طلبان، بشیریه که قبل از انقلاب مارکسیست بود و بعد از آن لیبرال و هم اکنون هم گند رابطه اش با سیا در آمده و به آمریکا گریخته و اصلا دینی ندارد تا بخواهد سیاست زده باشد. بیشتر نمی گویم که می دانم می دانید!
و دوم؛ صبغه غیر دینی فعالان سیاسی جبهه اصلاحات: از شما می خواهم نگاهی دقیق به اطرافتان بیاندازید و ماهیت هم حزبی های خود را در دانشگاه ها، روزنامه ها و کلا جامعه، خصوصا در منازعات سیاسی ورانداز کنید. ادبیاتشان را، اعتقاداتشان را، آمال و آرزو هایشان را، تمایلات و تنافراتشان را و ... . فقط به دور و بر خودتان هم اکتفا نکنید و از شهرها و استان های دیگر هم خبر بگیرید. بخصوص از کلان شهرها. خوب به یاد دارم در انتخابات دهم وقتی در شهر خودم آبادان برای برخی از شما دوستان نقل می کردم که طرفداران موسوی در اهواز چه افتضاحاتی راه انداخته اند که حتی قابل بیان در یک رسانه شخصی مانند وبلاگ هم نیست کسی باور نمی کرد. باز خوب به یاد دارم در دوران دانشگاه، بیشتر چه تیپ دانشجوهایی در انجمن های به اصطلاح اسلامی فعالیت می کردند. کسانی که یا به خاطر اعتقادات مسمومشان یا بهتر بگویم بی اعتقادیشان رو به فعالیت سیاسی آورده بودند و یا انجمن را برای ارضای ابتذال های اخلاقی و کمبودهای شخصیتیشان انتخاب کرده بودند. باز به یاد می آورم که طی چه پروسه ای متوجه ماهیت حقیقی گردانندگان روزنامه های دو خردادی و نیز تعارض اعتقادی آنها با خودم شدم. اوج این دوره ی زمانی، وقتی بود که مطبوعات اصلاح طلب به واقع گند آزادی بیان را درآورده بودند. حتما شما هم از یاد نبرده اید تیشه هایی که به نام آزادی بیان بر ریشه های اسلام ناب محمدی(ص) فرو نشست و بعید می دانم راضی به این جفا ها بوده باشید. جفاهایی از قبیل ادعای خشونت طلب بودن رسول اکرم(ص) و حضرت اباعبدالله (ع)، سراب و توهم خواندن منجی بشریت مهدی موعود(ع)، انکار معاد و حیات اخروی، انکار محرمات و واجبات شرعی، مخالفت با حجاب، انکار اصل ولایت فقیه، اسائه ادب به مراجع دینی و ولایت فقیه، به موزه تاریخ فرستادن حضرت روح الله(ره)، ادعای جدایی دین از سیاست و صدها شبهه و اهانتی که در دوران اصلاحات و حتی پس از آن توسط روزنامه های دو خردادی مطرح شد و من در اینجا مجال بازگو کردن همه آنها را ندارم.***
می دانم که همه اینها را می دانید. فقط می خواهم یادآوری کرده باشم. تا از این طریق به شما ثابت کنم که مسلمان و در خط امام(ره) بودن با اصلاحات چی بودن جمع نمی شود که نمی شود، حتی اگر اصولگرا هم نباشید!!! جالب توجه اینکه تا کنون تمامی احزاب تشکیل دهنده این طیف سیاسی، به استناد شواهدی که مهمترینش سخنان و ادعاهای خود ایشان است، از این هتک حرمت ها و جسارت ها به اسلام و امام(ره) به صور گوناگون حمایت کرده اند. حمایتی فراتر از یک تاکتیک، بلکه حمایتی استراتژیک و برنامه ریزی شده.
ممکن است الان پیش خود بگویید یعنی همه اصلاح طلبان بی دین اند؟ اگر من اینگونه فکر می کردم که هرگز این مطلب را نمی نوشتم! ولی دوستان بدانید در این سالهایی که از تولد مولود نامبارک اصلاحات گذشته است در محافل کانونی سمپات ها و فعالان این جریان، مانند آنچه در بالا مثال زدم -و نه در کلیت طرفداران این جریان- همیشه و همیشه امثال من و شما در اقلیت بوده ایم. مطمئنم با رجوع به خاطرات چند ساله اخیرتان حرف من را تصدیق می کنید. دوستان؛ به تمام مقدسات قسم؛ این جریان جای من و شما نیست. اینها اصلا به ما نمی چسبند. اینها به دنبال چیز دیگری هستند ولی ما انقلاب و اسلام را هنوز آرمان خود می دانیم.
نهایتا می خواهم هشداری به شما بدهم. هشداری که کل این مطلب را برای آن نوشته ام. ببینید خواهران و برادران؛ هرچند شما در حال حاضر فقط از نظر سیاسی خود را با این جریان به اصطلاح اصلاحات همسو می دانید ولی بدانید و آگاه باشید که این جهت گیری سیاسی، لاجرم، جهت گیری اعتقادی متناسب با خود را بر شما تحمیل خواهد کرد و این واقعیتی است که دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد!! زمانی می رسد که می بینید در اعتقاداتتان سست شده اید اگر از دستشان نداده باشید. آنقدر این ماجرا به کندی و آرام آرام اتفاق می افتد که قوه عاقله و منطقتان هرگز به آن مشکوک نخواهد شد و حتی خاطرات سیاسی و اعتقادیتان هم نخواهند توانست جلوی این استحاله از درون را بگیرند. شما دیگر از صانعی و منتظری که آیت الله تر نیستید!
می دانم به چه می اندیشید، به مشکلات و معضلاتی که در جامعه ما هنوز هست و شما اصولا بخاطر همانها دل به دریا زده و راه اصلاحات در پیش گرفته اید. من هم نافی مشکلات موجود نیستم. ولی دوستان؛ آیا هدف وسیله را توجیه می کند؟! ما برای حل مشکلاتمان نباید به هر اعتقادی و هر وسیله ای متمسک شویم. آن هم وسیله شومی مانند اصلاحات آمریکایی!
بر خلاف بسیاری از دوستان اصولگرای امروزم، من معتقدم شما درصد زیادی از حجم کلی اصلاح طلبان را تشکیل داده اید. البته به قول خود اصلاح طلبان، اکثریتی خاموشید و در میان فعالان این جریان، در اقلیت می باشید. برای این حرفم نیز دلیل دارم؛ با توجه به آنچه در این سالها بر این مملکت گذشته من مطمئنم، کسانی که هنوز اصلاح طلب، چپ، سبز و از این دست مانده اند؛ افراد معدودی هستند که منافع مادی کلانی در این اصلاح طلب، چپ، سبز و از این دست، ماندن دارند. غیر از این تعدادِ معدود، هر چه هست اغوا شدگانند. به همین خاطر است که آن اقلیت فعال، شدیداً از طرح مبارزه با مفاسد اقتصادی بیم دارند. به همین دلیل است که قویاً دولت احمدی نژاد را که موی دماغشان شده، می کوبند. به همین دلیل است که بعد از سالها کاشف به عمل می آید؛ دست هزار فامیل آقای هاشمی و باند کارگزاران با احزابی مانند مشارکت و مجاهدین انقلاب در یک کاسه است. و درست به همین دلیل است که شما می توانید با تغییر موضع خود، علاوه بر مشخص کردن تکلیف این جریان در حال احتضار، آخر و عاقبت خود را نیز ختم به خیر نمایید.
حرف آخر من با شما دوستان همین است؛ بازگردید تا دیر نشده است. دیگر زمان بازگشت به اصل است.
پی نوشت:
+ در همین رابطه: سیاست دینی یا دیانت سیاسی؟!
+ در همین رابطه: موسوی؛ نماد بی هویتی یک جریان.
* مستندات فتاوای ایشان را می توانید در این آدرس ببینید.
** اصلا بالفرض فتاوای ایشان هم خالی از اشکال فقهی و اصولی باشد؛ کدام یک از شرایط اعلمیت درباره ایشان صادق بوده است؟! هم حزب بودن!! اینگونه است که دین سیاست زده سران به قاعده نیز رسوخ می کند.
*** برای اطلاع بیشتر درباره شبهه پراکنی ها و اهانتهایی که اینان در حق اسلام روا داشته اند و نیز اطلاع از مستنداتِ آنچه من در اینجا آورده ام مراجعه کنید به کتاب پشت نقاب سکولارهای اصلاح طلب، نوشته حسین پدرام چوبین دره، انتشارات اعتدال قم.
پاسخ:
سلام
بنده چندان تفاوتی بین اصلاح طلب و اصولگرا نمی بینم مگر در شعار و جهت گیری های کلی... ازین منظر اصولگراها بر اصلاح طلب ها رجحان دارند ولی در عمل اکثرا به فکر منافع خود و حزب خود هستند. چه اصولگرا و چه اصلاحطلب.
در خصوص روی کار آمدن مجدد اصلاحطلبان هم باید بگویم به قول مولوی ای بسا شه را بکشته فر او...
اگر روی کار آمدن دولتی مثل دولت جناب روحانی برای اصلاح طلبان پیروزی محسوب می شود این پیروزی گوارای ایشان باد.
ولی روی سخنم با شما دوست عزیز است. کاش به جای جناح زدگی و حزب گرایی کمی در اندیشه ایران عزیز و اسلام گرامی می بودید.
ما مردم سنگ های کف این رودخانه ایم و منصب داران آب گذران. به فکر مردم باشیم نه ...
پاسخ:
سلام
حالا چرا هی اسمتو عوض می کنی داداش
(:
شما مگه علی نبودی؟
پاسخ:
سلام
آقا جان بنده زیر همون مطلب نوشته ام که وبلاگ من فقط همینیه که می بینید و اون وبلاگ مربوط به من نمیشه.
پاسخ:
سلامببین دوست من؛ صرف حرف و ادعا ما رو به جایی نمیرسونهمن اگه سروش رو تخطئه می کنم بر مبنای برهان و دلیلهاگه اصلاحات رو ولو به قیمت نقد اصولگراها برابر با نفاق میدونم براش دلیل دارماگه ولایت فقیهی هستم در این زمینه تحقیق کردم و رو هوا نبودهالبته همه اینا لطف خداستولی غرض اینکه برای بحث علمی باید علمی حرف زد نه کلی و با تعصبیا حق
,
پاسخ:
1. شاهد از غیب رسید. اینکه قبول نمی کنید کسی با خواندن منطق از اصلاحاتچی بودن دست بردارد نشان دهنده عدم آشنایی شما با منطق است. به نظرم نگاهی به منطق شهید مطهری بندازید بد نیست.2. دلیل من بر حقانیت راهم و خطا بودن راه امثال شما استدلال هایی است که در همین مطلب آورده ام. من کلی قرائن و شواهد آورده ام که اعتقاد به اسلام و انقلاب با آنچه از اصلاحاتچی ها دیده ایم جور در نمی آید. بعد شما می گویید وقت ندارم به دلایلتان جواب دهم ولی مدعای اصلی من یعنی دین سیاست زده اصلاحات چی ها و از جمله خودتان را رد می کنید!!! خب اگر قبول ندارید اصلاحاتچی ها قبل از اینکه خط مشی اعتقادی خود را انتخاب کنند جناح سیاسی خود را برگزیده اند، قرائن و شواهد من را رد کنید. چرا فقط ادعا می کنید!3. من به هیچ وجه مدعی نشدم ایران مدینه فاضله است. در حکومت حضرت علی ع هم ممکن بود به کسی ظلم شود. ولی آیا این دلیل مخالفت با حکومت میشد. از این گذشته فرضا که حکومت هم حکومت جور، آیا این راهی که شما برگزیده اید راه حل صحیحی است. آیا با رفتن به آغش شیطان بزرگ و همدستی با منافقین و سلطنت طلبها می خواهید اصلاحات کنید؟! به نظرم شما هم از همان دسته اصلا
,
به نظرم شما هم از همان دسته اصلاحاتچی هایی هستید که مانند من فریب خورده اند. کمی نگاهتان را عوض کنید و تعصبتان را کنار بگذارید متوجه می شوید من چه می گویم.
,
پاسخ:
1. من توهین کردم یا شما!! واقعا که.2. این شمایید که با اینکه من رو نمیشناسید به بنده تهمت ریاکاری میزنید. 3. من هیچ استفاده ای از جبهه و جانباز هیچ کی نکرده ام. اینم یه تهمت دیگه.4. اصولا چه رابطه منطقی بین استفاده من از جبهه و جانبازی این وآن و زدن وبلاگ وجود داره. اگر من دنبال رشد مادی بودم چر باید با شماها اینقدر کل کل می کردم تا بهتون ثابت کنم در اشتباهید؟ چرا باید به خودمزحمت خوندن بی ربطیات رفقایی مثل شما رو بدم؟ چرا بید وقتم رو برای تعالی اعتقاداتم صرف کنم؟5. بله شکی نیست که شیطان اصلاح طلب و اصولگرا نمیشناسه. نمونه بارزش همین خط امامی هایی اند که الان خائن تر از خودشون پیدا نمیشه. مث همین موسوی.6. اینکه از زبان شریعتی بر علیه من و عقایدم عقده گشایی می کنید هم جزو استدلالاتتون هست؟! بازم می گید من توهین کرده ام؟!
,
پاسخ:
قرآن خوندی؟قرآن چندین جا تعبیر " و من اظلم..." آوردهیعنی و چه کسی ظالم تر است از ...در قریب به اتفاق موارد این تعبیر با این عبارت ادامه یافته است:"و من اظلم مِن مَن اِفتری علی الله کذبا""و چه کسی ظالمتر است از کسی که به خدا دروغ ببندد"این آقایون این کار رو کرده اندبرای نفع مادیشون به خدا دروغ بسته اندبرای هوای نفسشونبرای قدرت
,
پاسخ:
من همین یک وبلاگ رو دارم. این وبلاگی هم که می گی مال من نیست. نمی دونم چطور بهت ثابت کنم. فقط می تونم بگم هر چی اونجا به قول تو، من و به قول من، نویسنده وبلاگ ادعا کرده ارزونی خودت و نویسنده هه. من نه دانشجوی نخبه بوده ام و نه صنایع خونده ام. رفقای وبلاگ نویس هم غالبا من رو در دنیای حقیقی میشناسن و اگر خلاف این باشه رسوا میشم. واقعا توهم توطئه که میگن همینه دیگه!!
,
پاسخ:
7. اینکه منافقید یا نه در مورد قاعده اصلاح طلبها عمومیت نداره. ممکنه هنوز بعضی افراد گیج باشند که اغوا شده باشند. ولی آیا می خوای بگی ضد انقلاب هم نیستید؟! البته سرانتون که صد درصد منافقند. ضد انقلاب که جای خود داره8. اربابت هر کی میخواد باشه. دینداریت باید بروز و نمود بیرونی هم داشته باشه یا به قول سروش فقط کافیه فردی باشه؟ شما هم دینتون دین نه غزه نه لبنانه. دین متکثر و شخصی و بی اثره. پیغمبراتونم روشنفکرای غربزده اند. یعنی همون منادی های اسلام آمریکایی.9. من به کسی توهین نکردم. من لعن کردم. بعضی جاها هم توصیف کردم. این غیر از توهینه. قرآن هم از این موارد داره، در احادیث هم داریم. مثلا این دعا که اللهم اجعل اعدائنا من الحمقاء. من هم به کسی نسبت حیوان نداده ام. چون بعضی از این رفقای شما ارزش این رو هم ندارند. اون دنیا کی میخواد جواب حیوون بیچاره رو بده. اینها همون مستحق لعن هستند و بس.
,
پاسخ:
1. می گم تو هم ما رو بیکار گیر آوردی ها. مرد حسابی من که این رو تو مطلبم توضیح داده ام. آره من نمی تونم اعلم بودن مرجع رو رد کنم. من نمی تونم ساقط شدنش رو از مرجعیت اثبات کنم. من نمی تونم به مرجع بگم بالای چشت ابروه. کاری هم ندارم که این حرفهای شما چطور با اعتقادات دیگه تون جمع میشه. کاری هم ندارم که چطور همین حرفها رو راجع به ولی فقیه نمیزیند. کاری هم ندارم که شما کلا اسلامتون اخته شده است. ولی ...ولی همه اینا تا وقتیه که مرجع عالی قدر شما در چارچوب مقومات دین اسلام حرف بزنه. خلاف نص قرآن و روایات اجتهاد نکنه. از پیش خودش حرف در نیاره به اسم اسلام. این که نماز صبح دو رکعته رو هیچ مرجعی حتی شیخ انصاری هم نمی تونه منکر بشه. صانعی که جای خود داره. من اینا رو تو متن نوشتم. اگه بیکاری و میخوای ما رو سرکار بذاری برو یه سرگرمی دیگه برا خودت پیدا کن.2. اینقدر از این تهمت ها بزن و هی بگو شما به وصیت امام ره عمل نمی کنین و ... تا تهمت دونت پاره بشه. ما هم که بیق بیق. اصلا کوریم و نمیبینیم که چه گندی به انقلاب و اسلام و وصیتهای امام ره زده اید. نمبینیم شماها چشم دیدن امام ره رو ندارید و اگر زنده بود تکه تکه اش می ک
,
تکه تکه اش می کردید. نمی بینیم می خواستید به مزوه تاریخ بفرستید امام ره رو و ...3. معلومه اونجا یک نمایشگاه دولتیه و دولت مشخص می کنه چی ارائه بشه. نکنه می خوای سلمان رشدی هم بیاد کتابهاش رو ارائه بده؟!4. منتظری هیچ وقت عاقبتی اینچنینی برای کارهای خودش نمی دید. صانعی هم دقیقا همینطوره. ضمنا این استدلال از پایه غلطه. با این توجیه میشه همه دزدها و جنایت کارها رو هم تبرئه کرد. چرا که اگر اینها هم واقعا به فکر راحتی خودشون بودند هیچ وقت ریسک نمی کردند و به خودشون زحمت بالا رفتن از دیوار مردم رو نمی دادند!! بالاخره هر کاری یک هزینه ای داره. هوای نفس هم اجازه این صغرا کبرا ها رو به عقل اینا نمی ده. چطور شریعتمداری برای یک حسادت بچه گانه بر علیه امام ره کودتا کرد.5. در مورد سفره واقعا داری عقاید خودت و هم طیف هات رو نشون می دی. واقعا برای شما اسلام اصل نیست. انقلاب اصل نیست. این آدمهای دور و برتون هستند که اصلند. با این تفسیر جنابعالی باید امام علی ع رو هم محکوم کرد که چرا با عایشه و طلحه و زبیر جنگید.6. مثال شما و اینکه واقعا بی گناه نبودید که با ادعای خودت اثبات نمیشه. من چطور باید به حرف تو اعتماد کنم در
,
من چطور باید به حرف تو اعتماد کنم در حالی که در همین استان خودمون دیدم رفقای فاسد الاخلاق شما چه کارها که انجام ندادند. دختر و پسر بودند که سوار هم شده بوند به حمایت از میرحسین. تازه یا حسین میرحسین هم می گفتن!
,
پاسخ:
1. من برای نقد صانعی دلیل آوردم. دلیلم رو رد کن. البت می دونم نمی دونی دلیل یعنی چی!2. کسی رساله های صانعی رو جمع نکرده3. هر کی از غصه هر کی دق کرد که حق رو نباید به اون داد4. من سر سفره امام و اسلام نشسته ام نه اون ملعونینی که نام بردی5.اولا اگر جرم مرتکب شدی حتی اگه مجازاتت اعدام باشه باید انجام بشه و دوما من مدعی نشدم و هیچ کس ادعا نداره حکومت ما حکومت اسلامیه. ما سعی می کنیم اسلامی باشیم6. این که همه از دور کیا پراکنده شدهاند رو به نظرم نیازی به توجیه و کلکل با شمایی که حتی واقعیات بین رو نمی بینید نداشتهباشه. ضمنا اینایی که نام بردید همشون مثل شما نیستن. اونایی هم که از انقلا برگشتند برای برگشنشون دلایل مادی زیادی داشتند. مثل همین همسر شهید باکری و همسر فعلی یونسی وزیر اطلاعات خاتمی. یا مطهری که تشت رسواییش خیلی وقته با ماجرای حق معنوی آثار شهید مطهری افتاده و یا برخیاز خانواده امام ره و پسر غربزده شهید بهشتی. اینا عنصرهای اصلی انقلاب بودند یا امام ره و یا همه اون بزرگانی کهالان هم در خط امام ره هستن.7. بله شما اسلام رو قبول دارید. ارباب هاتون هم قبول دارن. ولی اسلام اخته شده سروش و کدیور و م
,
پاسخ:
خب این اتهاماتی رو که تو به من زدی باید در یک پست مفصل رد کنمولی در اینجا فقط یک سوال از تو می پرسمچرا جای جواب دادن به ایرادات من نسبت به جریان متبوع شما فقط تهمت می زنی و دروغ به هم می بافی؟جواب بدهاگه دلیل و منطق سرت میشه
,
پاسخ:
انتظار داری چه جوابی بدم؟رزومه کاریم رو برات بنویسم؟!یا گندهایی که رفقای شما به مملکت زده اند رو دوباره به رخت بکشم؟!من در این مطلب خواستم بر اساس منطق و استدلال با دوستایی مثل شما حرف بزنماگر شما به این چیزها اعتقادی نداری پس وقت من رو تلف نکناگر هم برای اعتقاداتت مثل من دلیلی داری خب رو کنما هم استفاده خواهیم کردکلی گویی چیزی رو حل نمیکنه
,
پاسخ:
خیلی خب. به جایی رسیدیم که دیگه نمیشه با شما ادامه داد. من اولین نظرم را برای شما درباره سروش نوشتم و تا به حال بیش از چندین صفحه جواب کامنتهای سراسر توهین و افترای شما را داده ام و هنوز شما حتی یک استدلال درست و حسابی و علمی مثلا درباره مسائل فلسفی و کلامی که من مطرح کرده ام جواب نداده اید. به جای اینکار تا توانسته اید دروغ گفته اید و جو سازی کرده اید. به نظرم ادامه این بحث فایده ای ندارد. به دو دلیل: اولا شما در جواب استدلال های فلسفی و کلامی من یا می گویید که بحثهای شما علمی نیست و یا می گویید قلنبه و سلنبه نوشته اید و یا می گویید دروغ گفته اید. دوما در مورد مستنداتی هم که ارائه می دهم می گویدد دروغ گفته اید و در دهان مرده ها حرف گذاشته اید. پس من چطور باید با شما حرف بزنم. شما نه دلایل عقلی من را قبول دارید و نه نقلی را. این گفتگو به جز وقت تلف کردن نیست. توهین و افترا هم که جزء لاینفک کامنتهاتان است. متاسفم. قضاوت را به خوانندگان واگذار می کنم.
,
پاسخ:
می گویند وقتی زلیخا به دنبال یوسف می دوید هر دو می دویدند. به قول حاج اقا قرائتی من می دویدم و او می دوید. ولی این چه دویدنی بود و آن چه دویدنی؟ یکی برای شهوت و دیگر برای عصمت. البته بلا تشبیه ولی هر گردی که گردو نیست. نامه های احمدی نژاد از موضع عزت بود و این را همه می دانند و اتفاقا خیلی از دوستان شما به همین موضوع گیر داده اند ولی نامه خاتمی که هیچ وقت هم رسما منتشر نشد و البته هیچ وقت هم رسما تکذیب نگشت چه؟ از موضع حقارت و ذلت.
,
پاسخ:
اولا عکس نبوده و فیلم بوده.دوما کی ثابت شد تقلبی بوده که ما نفهمیدیم.سوما چرا دفترش تکذیب نکرد.چهارما مگر من مشایی رو تایید کردم؟پنجما احمدی نژاد سرپیچی نکرد. تعلل کرد. البته این کار هم اشتباه است.
,
پاسخ:
1. واقعا در عجبم از این حرف نادرست شما!!! 12 قرن شیعه چنین اعتقادی داشته؟! می توانی مدرک ارائه کنی؟ مثلا از همان علمایی که نامشان را برده ای. می دانی که آخوند خراسانی هم به ولایت فقیه حد اقل در حد اجرای حدود قائل بوده. می دانی وی شاگرد مکتب شیخ است. می دانی شیخ انصاری هم به این موضوع اقرار داشته. می دانی در کتاب قضا حتی برای ولی فقیه شان حکومتی قائل شده و از مقبوله استنباط کرده که ولی فقیه باید حاکم جامعه باشد و نه حتی حکم. می دانی کلیه علمای شیعه معتقد بوده اند که در دوران غیبت فقط فقیه می تواند حدود را جاری کند؟ می دانی چه مطلب بدیهی را زیر سوال برده ای؟ می دانی عقلا هم نمیشود حرف شما و صانعی رو قبول کرد؟ نه نمی دانی!2. باز هم که دست از تهمت برنداشتی! انگار با شما نمیشه حرف علمی زد! متاسفم.3. درباره پیشینه ولایت فقیه شما در اثر خواندن روزنامه ها و سایت های دلخواهتان کانالیزه شده اید. به این کتب مراجعه کن تا ببینی از دوره غیبت کبرا به این ور بسیاری از علمای تراز اول شیعه در کتب خود از ولایت فقیه نوشته:شیخ مفید در المقنعه، ابوالصلاح حلبی در الکافی فی الفقه، ابن ادریس حلی در السرائر، محقق کرکی در صلاه ال
,
محقق کرکی در صلاه الجمعه، محقق حلی در مسالک الافهام، مقدس اردبیلی در مجمع الفوائد، حسین عاملی در مفتاح الکرامه، ملا احمد نراقی در عوائد الایام، میرفتاح مراغی در عناوین، صاحب جواهر در جواهر الکلام، شیخ مرتضی انصاری در مکاسب، قضاء و الشهادات، حاج آقا رضا همدانی در مصباح الفقیه و کتاب الخمس، سید بحرالعلوم در بلغه الفقهیه، آیت الله بروجردی در البدر الزاهر، شیخ مرتضی حائری در صلاه الجمعهاز این حرفا گذشته شما مفروض بگیر که اصلا این نظریه پیشینه ندارد. مگر حقانیت و صحت یک نظریه به قدمت آن است؟ مگر مندرآوردیات سروش که شما سنگش را به سینه می زنید چقدر پیشینه دارد. یا فتاوای شاذ و خلاف مشهور و اصلا خلاف نصوص دینی صانعی!!!4. علمایی که نام بردید فقط به دلایل نقلی و باز فقط شأن سیاسی ولی فقیه را قبول نداشته اند. در مورد اینکه این بزرگواران برترند یا امام ره من و شما نمی توانیم قضاوت کنیم. این بزرگواران هر چقدر بزرگ هم باشند شاگرد شیخ انصاری اند و ایشان خود ولایت فقیهی بوده. ایشان در کتاب القضاء به صراحت ولی فقیه را حاکم اسلامی می داند. بد نیست بدانی فقیه برجسته شیعه صاحب جواهر که خود مکتبی فقهی دارد هم عرض
,
بد نیست بدانی فقیه برجسته شیعه صاحب جواهر که خود مکتبی فقهی دارد هم عرض مکتب شیخ، جمله مشهوری دارد که می فرماید فقیهی که ولایت فقیه را قبول نداشته باشد بویی از فقه شیعه به مشامش نرسیده است. این را گفتم که بدانی ولایت فقیه یک بحث مشهور است و قریب به اتفاق علمای شیعه به آن معتقدند ولی در کیفیتش بحث دارند.5. در مورد ولایت مطلقه به نظرم شما هم مثل خیلی از رفقایتان اشتباه کرده اید. ولایت مطلقه فرقی با ولایت فقیه مثلا صاحب جواهر ندارد. فرقی با ولایت فقیه نراقی و یا نائینی ندارد(بله نائینی هم ولایت فقیهیست، نمی دانستید؟) منظور از مطلقه تاکید بر این امر است که ولی فقیه در امور حکومتی همان اختیاراتی را دارد که معصوم ع در زمان حضور داشته است. در اینجا دو نکته لازم به ذکر است: اولا به قید "در امور حکومتی دقت کنید" چرا که ولی فقیه در امور شخصی مثل ائمه معصومین ولی نیست و نمی تواند دخالت کند مگر امور شخصی به امور حکومتی ربط پیدا کند(این هم از آن مغالطات ناجوانمردانه ای بوده که رفقای شما از آن بهره ها برده اند)
,
و دوما این تقریر مختص امام ره و یا مقام معظم رهبری نیست و در پیشینه نظریه ولایت فقیه وجود داشته است. مثلا ابن ادریس از علمای قرن ششم هجری جمله ای دارد با این مضمون که " ائمه همه اختیارات خود را به فقهای شیعه واگذار کرده اند" مرحوم نراقی، شیخ محمد حسن نجفی و ... نیز همینطور و ...
,
پاسخ:
1. 4000 نفر رو نمی دونم از کجا در آوردید ولی بدونید غالب افرادی که در اون سالها اعدام شدند آدمکش هایی بودند که اگر زنده می موندند چند برابر این تعداد رو به قتل می رسوندن. قرآن برای همینه که می فرماید و لکم فی القصاص حیات2. منتظری بیش از هرچیز نگران اعدام دردانه خود مهدی هاشمی ملعون بود و اختلافش هم با امام همین بود و اگر هم به اعدام ها ایراد گرفته باشد باز از ساده لوحی مفرطش بود و این که به امام ره جسارت کرد هم از بی تقواییش. چرا بقیه چنین جسارتی نکردند
,
پاسخ:
1. این جمله به معنی تایید سیاست های وی نیست. بلکه علقه شخصی آقا را به وی در ان زمان می رساند و اتفاقا برای مهار شخصیت تمامیت خواه وی عنوان شده بود. آقا اینطور با هاشمی مدبرانه رفتار کردند و اینک وی اینگونه ناسپاسی می کند. اگر غیر از این بود چه می شد؟ آقا قبل و بعد از آن دوران بارها سیاستهای اقتصادی وی را مورد نقادی شدید قرار داده اند. این ها را نمی بینید بعد ...2. اولا از همانها که در صحیفه نور آمده هم آنچه گفته ام به وضوح استنباط میگردد. مگر امام ره نفرموده بود که دیگر در مسایل سیاسی دخالت نکن؟ پس چرا خود را بازیچه مزدوران غرب کرد ودایما برای نظام هزینه به بار آورد. دوما آن نامه به قول شما جعلی آنقدر شاهد حی و حاضر دارد که بی نیاز از مستند است. سوما جفای منتظری در حق نظام هم بی نیاز از این همه بحث است. حمایت وی را از هاشمی ملعون فراموش کرده اید انگار!!! چهارما واقعا فکر می کنید کسی بین مردم برای وی پشیزی ارزش قایل است؟! ششما منتظری اگر دنبال منویات سیاسی اش نمی بود به امام ره و ولی فقیه بی حرمتی و جسارت نمی کرد. ایا بر اساس فتوای خود وی این امر حرام نیست؟!
,
پاسخ:
تمام منطق شما همین است؟!واقعا هیچ استدلال من در آوردی ای هم به ذهنتان نمی رسد که برای توجیه بیاورید؟آخر من اینهمه صغرا و کبرا چیدم شما هم یک چیزی می گفتید!یعنی به واقع نباید هم جوابی برای این همه انحراف داشته باشید!البته روی سخن من در این نوشته با شما نبوده که اصلا اخلاق سرتان نمی شود
,
پاسخ:
این اختلافات خیلی مبنایی تر از اونی هستن که با گفتن یا نگفتن از بین برنریشه ای هستنبر سر اعتقادات هستنمن هم در این نوشته همین رو نشوتمکسی هم به دهن کسی مهر نزدهنمی بینی که به همه چی حتی خدا هم فحش می دنکسی نگفته نظام و دولت معصوم اند ولی در در جهت اسلام که حرکت می کنند حد اقلرفقای شما چی؟جواب در نوشته من مشهودهضمنا در عالم ادعا همه چیز قابل طرحهدلیل بیار برای حرفهاتیا دلایل من رو رد کن اقلا
,
پاسخ:
سلامبا نظرتون موافقمولی حس خوبی نسبت به این لینکهای ادامه مطلب ندارمسلیقه ایه دیگهممنون
,
پاسخ:
ای بابا!من کلی و مبهم گویی می کنم؟!من که مطالبم رو واضح و روشن نوشته ام!این شمایی که جوابی نمی دی تا بشه نقدش کرد.فقط کلا می گی حرفهای من اشتباههآخه یه دلیلی. استدلالی. صغرا و کبرایی!!آخه من اگه بخوام هم چطوری باید حرفهای شمارو قبول کنم یا از نوشته خودم برگردم؟!
,
پاسخ:
با کلی گویی چیزی مشخص نمیشهاگه دلیلی بر رد حرفهای بنده داری رو کن تا جواب بدم
,
پاسخ:
سلاممن به جای جواب دادن به شما. دعوتتون می کنم کمی در منطق خود تامل کنید.من در این مطلب یک بحث استدلالی مطرح کردم ولی هیچ کدام از رفقای مثل شما نتوانست جوابی در خور به مطالب من بدهد. شما هم که بجز فحاشی چیزی برای عرضه ندارید.پس به کجا می روید؟
,
پاسخ:
سلام و خداقوتممنون از اطلاع رسانی
,
پاسخ:
اول سلامدوم من هم امیدوارم ........................... و الی آخر
,
پاسخ:
ما که لینکی ندیدیم
,
پاسخ:
سلام آقای رضایی منشاین روش شما در منطق مغالطه پهلوان پنبه نام دارددر این مغالطه فرد نظرات دیگری را چنان مسخره می نمایاند که هر که بشنود حق را از دیگری گرفته و به مغالطه کننده خواهد دادو اما اصل مطلب چیز دیگری است. اصل مطلب را حتی خود شما هم متوجه نشده اید. به قول خودتان کمی از نظر بصیرت سیاسی کاهلید. و آن اینکه اصولا روش نفاق تا بوده اینگونه بوده که حرفهای خوب و بد. مضر و مفید را درهم تنیده و به خورد مخاطب داده است. مخاطب حتی اگر گول حرف مضر وی را هم نخورد با انتقال حرف مفید منافق به دیگران موجب تبلیغ و ترویج و در نتیجه افزایش تعداد اغوا شدگانش می گردد. در احوالات سروش. ملکیان. کدیور و ... دقت کنید! به خود آیید. این آقای ملکیان معلوم الحال تر از آن است که نیاز به اینهمه توضیح مثل منی برای مانند شمایی باشد.در ضمن کمی اخلاق هم بد نیست.
,
پاسخ:
اول؛ سلامدوم؛ چرا نمیشهخوبم میشهآمریکا حقوق ایران رو به رسمیت بشناسه،اموال ضبط شده مون رو پس بده، از تجاوزاتش معذرت بخواد و گذشته رو جبران کنهاونوقت ایران باهاش خوب میشه
,